من دوست دارم...

وبلاگ شخصی

خیلی وقت بود خودمم نمیدونستم علاقم به دوتا از دوستام مادیه یا معنوی؟! یعنی شک داشتم خورده شیشه توش باشه...!

اما یه نشونه ی خوب دارم و اونم اینه که این علاقه رو به هیچ پسر یا مردی که هیچ، به هیچ دختری هم ندارم حتی... . حتی یک صدمشو... .

تازه امشب که دلم واسه یکیشون تنگ شده بود فاز نماز و اینا هم گرفته بودم و دلم واسه خدا هم تنگ شده بود...!

علت دلتنگیم هم این بود که وقتی تو بسیج سر مساله مالی یه مسابقه دعوا بود من داشتم از ایراد فقهی روش برنامه ریزی مالی اونا حرف میزدم و هیچکس هم آدم حسابم نمیکرد...!!! آخه وقتی یه همچین جاهایی آدم حسابم نمیکنن، به خودم امیدوار میشم و از بقیه نا امید...!!!

از اونور تلویزیون داره میگه میخاستیم بخاطر تصاویر برهنگی مسابقات لیگ جهانی والیبال رو نشون ندیم، از اینور اینا دارن رو مسابقه هاشون قمار میکنن!!! از دست این ملت... . فکر میکنن فقه فقط برا دونستنه، دو سه هفته پیش خودشون این مساله رو به ما یاد دادن، اما انگار اون فقط برا حرف بود، چون حالا که وقت عمله کسی براش اون مسایل مهم نیست... .

دلم میخاد این دوستامو که بهشون میگم داداشو بگیرم فشار بدم به خودم تا برن با خودم یکی بشن...!

اما داداش بزرگ تره بدش میاد، میگه حق نداری منو بقل کنی یا ببوسی...!!! ببوسمش فحش ناجور بهم میده...!!!

نوشته شده در یک شنبه 16 تير 1392برچسب:,ساعت 1:35 توسط خودم| |


فکر نکنم مطلبی برای نسخه برداری پیدا کنید اما اگر یافتید برا خودتون، راضیم!