من دوست دارم...

وبلاگ شخصی

خداییش بچه هامون از نظر نماز فقر دارن! اصن نماز جماعت ظهر تو مساجدو درک نمیکنن! حالا بگذریم بعضیاشون شیفت بعد از ظهر مدرسه اند و نماز مغرب رو هم درک نمیکنن! اما واقعا میخایم اینا پس فردا نماز خون بشن؟ مگه میشه بچه ای که تا هجده سالگی نماز جماعت شرکت نداشته بعدش شرکت کنه یهو؟! داریم مردم؟ کل شیفت مدرسه بچه ها هم با متوسط فاصله طلوع عافتاب با اذان ظهر برابره ها! ینی اگه بگن از این به بعد بچه ها از طلوع عافتاب نیم ساعت بعدش تا اذان ظهر بیان مدرسه هیچی از وقت مدرسشون کم نمیشه! کاش یه ساعت شمسی داشتیم با اوصافی که قبلا گفتم تا بشه بچه هامون درست و اسلامی زمانبندی کنن.
نوشته شده در جمعه 20 دی 1392برچسب:ساعت شمسی,ساعت 14:28 توسط خودم| |

عاقا عجب معذلی شده این نماز برا زندگی! خداییش عاخه از ساعت 11 بعضی از این دولتیا دست از کار میکشن، عاستیناشونو بالا میزنن که مثلا داریم میریم عاماده شیم برا نماز! حالا نماز ساعت دوازدهه ها! از یازده به اسم نماز میپیچونه! تازه ساعت یک که از نماز خونه میاد بیرون میره قاشق چنگالشو برمیداره که عاره، من باید نهار بخورم! بعدشم که ساعت یه ربع به دو میاد سراغ کار، دو هم تعطیل میکنه میره خونه! ینی اصن عادم یهو میخاد بگه بابا هر چی نمازخونه لعنت! عاخه چه وضعیه؟ کاش یه ساعت شمسی داشتیم که میشد از طلوع عافتاب کارمندا بیان سر کار، دم اذان ظهر تعطیل کنن برن. من حساب کردم متوسط فاصله طلوع عافتاب تا اذان ظهر برابره با طول ساعت کاری الان کارمندا! خداییش اینجوریش کنید که راحت شیم! تازه اینجوریی مسجدا هم خالی نمیمونه، ظهرا کارمندا تعطیل میشن میرن مسجدا رو پر میکنن! تازه بعد نمازصبح هم با طلوع عافتاب عادم میره سر کار، دیگه نماز صبح سختش نیست بیدار شه! ها؟

نوشته شده در جمعه 20 دی 1392برچسب:ساعت شمسی,ساعت 1:11 توسط خودم| |

عاقا این خورشیدم. یه روز زود طلوع میکنه، یه روز دیر! تازه از اون بدتر غروبه! یه روز ساعت 5 هوا تاریک میشه یه روز تا ساعت 8 هم هوا روشنه! اصلا معلوم نیس هدفش بجز اسکل کردن ما چیه! البته اون بنده خدا طبق برنامه خودش کارشو میکنه، شاید این خودمونیم که خودمونو اسکل کردیم! کاش یه ساعت شمسی با همون مشخصات که گفتم داشتیم.
نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:ساعت شمسی,ساعت 9:58 توسط خودم| |

یه مدتیه تو مخمه چرا ما که مسلمونیم ساعتمونو بر اساس اوقات شرعی تنظیم نمیکنیم؟! فکر کنید اگه ساعت 6صبح هر روز آفتاب طلوع میکرد، راس ساعت 12ظهر اذان میگفت، راس 6 بعد از ظهر آفتاب غروب میکرد و راس ساعت 12 شب نیمه شب میشد چی میشد! نه؟!
نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:ساعت شمسی,ساعت 20:57 توسط خودم| |

عاقا یه دو ماهی میشه خونمونو عاوردیم تهران!کمکمک داره از اینجا خوشم میاد! مثلا یه خوبی تهران اینه که از حشرات خبری نیست! تنها. موجودات زنده عادم ها و گربه ها در تعداد زیاد و یاکریمها و گنجشکا و کلاغا در تعداد کمه البته بعضی وقتا هم تو بغل عادماش سگها قابل رویتن! بجز اینا موجود زنده ای که با چشم غیر مسلح قابل رویت باشه نیست!
نوشته شده در یک شنبه 15 دی 1392برچسب:,ساعت 14:55 توسط خودم| |

آقا من نمیدونم چه کنم! تقریبا اینجا گم شدم... .

هر راهیو میرم میبینم اشتباهه، اصلا کلا کلافه شدم... .

اگه یکی میدونه من برا چی اینجام بگه لطفا.

کسی راه آسمونو بلد نیست؟! گفتن از اونجا اومدم، بایئ برگردم همونجا اما چطوریشو دقیق نگفتن...

یعنی گفتن، اما خیلی سخته...، منم که تنبل و...

بابا من سختمه، خدا یه راه آسون بده! آخه اینجوری که شاید عمرا نرسم...

البته ایراد از خودمم هستا... ، به هر کاری شک دارم و اینا... . خلاصه دیوونه شدم... .

هنوز دارم سر اون مساله عشق مادی و معنوی با خودم کلنجار میرم... .

وای خدا...، دستمونو بگیر ببرمون، من دیگه حوصلم از این سر در گمی سر رفته... .

نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:گم شدم,ساعت 8:46 توسط خودم| |

امروز داشتم با دوچرخه تو خیابون میرفتم، یه سمند سر پیچ باهام همراه شد، همینطور که با سرعت 10-15 تا میرفت، منم کنارش میرفتم...!

یکم که رفتیم سمنده پیچید اما من مستقیم رفتم، یهو یه موتور که از روبرو داشت میومد، گازشو گرفت قیژژژژ... از کنارم رد شد، منم ناخود آگاه از رو زین بلند شدم، پامو فشار دادم رو رکابو تو چند ثانیه سرعتمو کردم حدود 30 تا...!!!

یکم که رفتم، به خودم اومدم دیدم حالت رفتن سمنده و موتوریه چقدر روم تاثیر گذاشت!!!

الان هم داشتم اریوال رو اون قسمت انرزی و این حرفا و تاثیر انرژی اطراف رو شخص رو میدیدم، با خودم گفتم ما چقدر انرژیمون کمه که همه رومون تاثیر میزارن و رو هیچکی تاثیر نمیزاریم!

نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:انرژی , تاثیر,ساعت 3:41 توسط خودم| |

خیلی وقت بود خودمم نمیدونستم علاقم به دوتا از دوستام مادیه یا معنوی؟! یعنی شک داشتم خورده شیشه توش باشه...!

اما یه نشونه ی خوب دارم و اونم اینه که این علاقه رو به هیچ پسر یا مردی که هیچ، به هیچ دختری هم ندارم حتی... . حتی یک صدمشو... .

تازه امشب که دلم واسه یکیشون تنگ شده بود فاز نماز و اینا هم گرفته بودم و دلم واسه خدا هم تنگ شده بود...!

علت دلتنگیم هم این بود که وقتی تو بسیج سر مساله مالی یه مسابقه دعوا بود من داشتم از ایراد فقهی روش برنامه ریزی مالی اونا حرف میزدم و هیچکس هم آدم حسابم نمیکرد...!!! آخه وقتی یه همچین جاهایی آدم حسابم نمیکنن، به خودم امیدوار میشم و از بقیه نا امید...!!!

از اونور تلویزیون داره میگه میخاستیم بخاطر تصاویر برهنگی مسابقات لیگ جهانی والیبال رو نشون ندیم، از اینور اینا دارن رو مسابقه هاشون قمار میکنن!!! از دست این ملت... . فکر میکنن فقه فقط برا دونستنه، دو سه هفته پیش خودشون این مساله رو به ما یاد دادن، اما انگار اون فقط برا حرف بود، چون حالا که وقت عمله کسی براش اون مسایل مهم نیست... .

دلم میخاد این دوستامو که بهشون میگم داداشو بگیرم فشار بدم به خودم تا برن با خودم یکی بشن...!

اما داداش بزرگ تره بدش میاد، میگه حق نداری منو بقل کنی یا ببوسی...!!! ببوسمش فحش ناجور بهم میده...!!!

نوشته شده در یک شنبه 16 تير 1392برچسب:,ساعت 1:35 توسط خودم| |

ای وای از دست این ملت تنبل...!

مشکل تنبلی نیست...، مشکل اینه که خیلی ها تنبلی رو پیشه میکنن، بعد خودشونو قانع میدونن!!!

آخه بابا قناعت اینه که شما بیش از حد نخوای، یارو تنبله بهش حرف میزنی میگه من قانعم!!! میگم بابا شما زورت میاد بری فلان چیز رو بدست بیاری، وگرنه هم خودت میدونی و هم بقیه میدونن که برات لازمه...، گیر داده نه خیر، من برای رضای خدا از اون گذشتم!!!

یکی نیست جلو اینا رو بگیره حداقل بچه حزب اللهی ها رو اینقدر بدنام نکنن! آخه سریع برا رضای خدا رو علت کارش میکنه... . بابا، اگه یه غلطی میخاید بکنید حداقل خدا رو بهش نچسبونید... .

البته بعضی واقعا برای رضای خدا از نیاز هاشون هم میگذرن، اما نشونشون اینه که در حال تلاشن و بخاطر یه کاری از کار دیگه صرف نظر میکنن، حالا این شده بهانه ی این جماعت  همش نشستن میگن ما فلانیم...!

نخیر، شمایی که همش دنبال بازی و تفریح و استراحتی عمرا هیچی نیستی... .

نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:37 توسط خودم| |

جدیدا یه رفیق پیدا کردم، خیلی پچه باحالیه...!

با خودم قرار گذاشتم اگه با این هم به هم زدم دیگه دور رفیق بازیو خط بکشم.

فقط مشکل اینه که یکم راهش دوره، یه 100 کیلومتری با هم فاصله داریم.

ببین نارفیقان چه کردند با ما که اینطوری رفیق پیدا میکنیم...!!!

نوشته شده در پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:25 توسط خودم| |


فکر نکنم مطلبی برای نسخه برداری پیدا کنید اما اگر یافتید برا خودتون، راضیم!